روانشناسی اسلامی
تقدس در برابر تقدسزدایی؛ بزرگترین چالش روانشناسی اسلامی
به گزارش ایکنا از قم، مسعود جانبزرگی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه در ششمین کنگره بینالمللی علوم انسانی اسلامی که چهارم دی در مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره) قم برگزار شد، اظهار کرد: در قم این همه تولید دانش روانشناسی اسلامی داریم اما در این عرصه اراده و انسجام نداریم و یا بعضا شاهد اخلاقی هستیم که به نوعی با آموزههای اسلامی سازگار نیست و به دنبال خارج کردن همدیگر از صحنه هستیم، یا با همدیگر تعارف میکنیم و یا دلایل دیگر که بنده اینجا مطرح میکنم تا شاید صدایی از جایی بلند شود و اقدامی انجام شود.
وی ادامه داد: روانشناسی اسلامی در صورتی میتواند هویت علمی خودش را احراز کند که «موضوع» و «روش» را تبیین کند. در واقع روانشناسی اسلامی زمانی میتواند پرچم علمی بودنش را بالا ببرد که بداند موضوعش از فلسفه گرفته شده و روش آن هم از فیزیک و شیمی گرفته شده است.
جانبزرگی افزود: اگر دانش روانشناسی اسلامی بخواهد هویتی مجزا داشته باشد باید این نکته را تبیین کند که موضوع و روش خود را از کجا آورده است و اگر بخواهد ادعای علمی بودن داشته باشد، موضوعات و فرضیاتش را باید با دادههای علمی منطبق کند.
وی گفت: بهعنوان مثال درباره آیه «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا إِن تَتَّقُوا اللَّهَ یَجعَل لَکُم فُرقانًا» باید با متد علمی اثبات کنیم که اگر شما تقوا را در خودتان تقویت کنید، بینش خاصی نسبت به تشخیص حق و باطل پیدا میکنید و برای این موضوع باید شواهد تجربی داشته باشیم.
این روانشناس بالینی بیان کرد: موضوع روانشناسی اسلامی را نمیتوان از خود روانشناسی گرفت بلکه باید از منابع خودمان بگیریم و روش را از روانشناسی بگیریم؛ اینجا یک سؤال پیش میآید که آیا ما میتوانیم مرز روانشناسی را بشکنیم یا تغییر دهیم؟
روانشناسی اسلامی با متد علمی میتواند ادعای دانش علمی کند
جانبزرگی با اشاره به اینکه روانشناسی اسلامی باید روش خودش را با روش علمی منطبق کند، تصریح کرد: روانشناسی اسلامی باید با دقیقترین متد علمی فرضیاتی را که از منابع دینی گرفته آزمون و اثبات کند و اگر این فرضیات که تکرارپذیر هستند، اثبات شود آن زمان میتوان ادعا کرد که این دانش، علمی است و هویت علمی دارد.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه بیان کرد: یک سؤال اساسی هم اینجاست که حالا کل موضوع روانشناسی اسلامی تعریف متفاوتی دارد؟ آیا باید مرزهای دانش را بشکند و انسان را متفاوت تعریف کند؟ یا میتواند خودش را ذیل تعریف روانشناسی رایج قرار دهد؟ در واقع این مرزها، مرزهای تعریفی است که باید از روانشناسی اسلامی داشته باشیم.
وی تأکید کرد: روانشناسی اسلامی باید بتواند مرزهای تعریف را بشکند و دقیقتر از تعریفی که سالهاست گرفتار آن هستیم خودش را تعریف کند؛ چراکه روانشناسی رایج از طبیعت انسان فراتر نمیرود و ملکوت انسان را نمیبیند و قرار هم نبوده ببیند.
این استاد حوزه و دانشگاه گفت: مدعیان روانشناسی اسلامی باید بدانند وقتی این روانشناسی خودش را یک علم تعریف میکند میخواهد چه کار کند؟ آیا روانشناسی اسلامی باید همه اسلام را تقلیل به روانشناسی بدهد؟ در حالی که این هم یک دانش است در کنار سایر دانشها؛ در واقع باید حد آن را بیابیم که میخواهد با کدام آیات قرآن فرضیه روانشناختی بدهد.
جانبزرگی ادامه داد: اگر بتوان روانشناسی را در شاخهای از علوم انسانی نگه داشت، میتوان در عرصه بینالملل حرفی نو داشته باشیم و دچار کلیگویی نمیشود و عدم درک چنین باوری باعث میشود دین را به یک شاخه علمی تقلیل بدهیم و این خطری است که در روانشناسی اسلامی با آن مواجه هستیم.
وی در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به مرزهای روانشناسی اسلامی، گفت: طبیعتا در روانشناسی اسلامی نگاهمان به انسان متفاوت است و در هیچ مکتبی این نگاه وجود ندارد، به خاطر اینکه اسلام انسان را موجود ذی شعور و دارای فطرت الهی فرض میکند. حتی در همه آیات قرآن کلمه «شعور» در قالب مثبت استفاده نشده است زیرا فرض بر این است که همه انسانها ذیشعور و دارای فطرت الهی هستند و عتاب خداوند مبنی بر این است که چرا انسانها از آن استفاده نمیکنند.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه بیان کرد: طبق نظر اسلام، انسان سازههای ثابت دارد که در هیج مکتب روانشناسی وجود ندارد. ممکن است وقتی ما درباره «عقل خداسو» صحبت می کنیم، انتقاد شود که راجرز هم درباره «نظام تشخیصگر» صحبت کرده است ولی باید دقت کرد که اصلا تعاریف او با تعاریف اسلام شبیه نیست. در دیدگاه اسلامی هسته روان انسان هم متفاوت است و اگر منابع خودمان را جستوجو کنیم، عقل فطری و هسته روان را بهعنوان «پیامبر و نور درون» پیدا میکنیم، در حالی که در روانشناسی رایج چنین مطلبی نداریم. حتی رویکرد DBT درباره ذهن خردگرا و ذهن هیجانی صحبت میکند ولی به هیج وجه مفهوم آن با چیزی که اسلام میگوید منطبق نیست.
جانبزرگی افزود: باید مرز تعیُن و تعریف روانشناسی اسلامی مشخص شود و روی آن توافق شود و نمیتوانیم ذیل تعریف روانشناسی غربی این کار را انجام دهیم. خداوند انسان را به صورت بالفعل، واجد بهترین تقویم تحولی میداند و متعادلترین ساختار طبق آیه «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها» را برای انسان فرض میکند. طبق این تعریف انسان فطرتا به مبدأ و معاد عمل خودش هوشیار میشود.
وی گفت: در آثار علامه طباطبایی موردی را دیدم که بسیار شبیه تکنیکهای مایندفولنس است. ایشان این تکنیک را در تعلیم به شاگردانشان استفاده میکردند تا نشان دهند که شناخت خداوند، فطری است. پس انسان میتواند عملش را بین مبدأ و معاد حفظ کند و سلامت روانشناختی خود را تضمین کند. این عمل تنظیم شده بین مبدأ و معاد، شکوفاسازترین عمل ممکن است.
وی گفت: اگر چنین تعریفی داشته باشیم کدام عمل ما از مسیر سلامت روان خارج میشود؟ وقتی ما مکانیزم انگیزشی مثل خوف و رجا و محبت و عشق داریم که ذاتا عاشق ایمان هستیم و از کفر ذاتا متنفر هستیم پس ذاتا تعادل خود را دنبال میکنیم. با این دیدگاه انسان ذاتا خودنظمجو است و در این خودنظمجویی به منبع بیرونی نیز متصل میشود. روانشناسی اسلامی میگوید که منبع رفتار انسان هم درونی است و هم بیرونی. بنابراین نمیتوان طبق روانشناسی غربی گفت برای ایجاد خودنظمجویی، منبع رفتار انسان را فقط به درون منتقل کرد؛ زیرا انسان یک منبع هدایت بیرونی نیز میخواهد و عقل تجربی در کنار شرع است و باید این دو با هم در ارتباط باشند.
وی ادامه داد: امام علی(ع) در حدیثی میفرماید که اگر این دو منبع عقل و شرع با هم در ارتباط نباشند، عقل انسان کارکرد لازم را ندارد. طبق روانشناسی اسلامی انسان محصول «عمل» خودش است و نه محصول شناخت یا رفتارش. تعریف ما از عمل عبارت است از «هرگونه کنش روانشناختی که آغاز و پایان آن در اختیار خود انسان باشد»؛ خواه این کنش فکر و رفتار باشد و خواه یک هیجان باشد. پس موضوع روانشناسی اسلامی چیزی نیست که روانشناسی غربی میگوید.
انسان منهای خدا؛ شناختپذیر نیست
مبدع رویکرد «درمان معنوی خداسو» اظهار کرد: روانشناسی اسلامی در مرزهای موضوعی از طبیعت فراتر است و اگر انسان بعد ملکوتی اصیل دارد، برای شناخت آن باید خداوند را هم در نظر بگیریم والا شناخت انسان بدون خداوند، میسر نیست.
جانبزرگی با اشاره به اینکه انسان در روانشناسی اسلامی دارای سازههای مشخص تعریف شده با هدف روشن است، گفت: روانشناسی جاری با یافتههایش میتواند در جابهجایی مرزهای تبیینی به روانشناسی اسلامی کمک کند. بهعنوان مثال پدیده افسردگی از لحاظ ماهیت در روانشناسی رایج و روانشناسی اسلامی یکی است و این پدیدههای روانشناختی واقعیتها هستند.
وی اضافه کرد: پدیدههای روانشناختی، واقعیتهایی هستند که اتفاق میافتد اما مشکل در تبیینهاست. بهعنوان مثال ایجاد «پایداری» در کودک، در پایان دو سالگی اتفاق میافتد. وقتی مادر نیست بچه یقین دارد که مادر هست، اولین مولکول ایمان به غیب اینجا ایجاد میشود و اگر به پایداری او آسیب بزنیم، به ایمان به غیب او ضربه وارد میشود. خانم «رنه اشپیتز» در تحقیقات خود نشان داد که اگر کودک، دو مادر داشت، گرایش او به شرک زیاد میشد. روانشناسی اسلامی میتواند از این دستاوردهای علمی، تبیینهای خود را ارائه دهد.
وی توضیح داد: بسیار مشاهده میشود که شخصی ایمان به غیب ندارد ولی نماز میخواند و نمیفهمد چه میگوید. ریشه این امر را میتوان در نخستین مولکولهای ایمان به غیب در کودک دنبال کرد. در واقع روانشناسی اسلامی باید سراغ این مسائل برود و برای والدین روشن کند که فرزندان از سه سالگی عقل فطری دارند و باید تربیت را بر آن بنا کرد که آیتالله مطهری هم در کتاب تربیت خویش اشاره خوبی به این مطلب دارند. روانشناسی اسلامی باید از این دستاوردهای علمی استفاده کند و تبیینهای اسلامی خود را ارائه کند نه اینکه با روانشناسی اسلامی همان موارد غربی را ثابت کند.
استاد روانشناسی حوزه و دانشگاه اضافه کرد: بنابراین روانشناسی موجود بهترین ابزاری است که فرضیات بسیاری را با آن میتوان ثابت کرد مخصوصا در تحولات اخیر که روانشناسی به سمت توحید پیش میرود.
مبدع رویکرد «درمان معنوی خداسو» اظهار کرد: به نظر میآید روانشناسی اسلامی میتواند جریان معرفتشناسی اسلامی را کاملا معکوس کند. اگر انسان برای خودش مجهول است چطور میتواند توسط خودش شناخته شود؟ وقتی مجهول با مجهول قابل شناخت نیست؛ حرکت تفکری از معلوم به مجهول است و وقتی این شناختِ معلوم عالم، یعنی خدا حاصل شد میتوان عالم را شناخت. اگر نقطه معلوم را حذف کنید به هیچ دانش معتبری نخواهیم رسید. در درمان معنوی امکان ندارد انسان خودش را بدون خداشناسی بشناسد. اگر در واقع شما خدا را حذف کنید هویت قابل شناسایی نیست.
چالشهای روانشناسی اسلامی
وی ضمن تأکید بر اینکه باید همدیگر را تقویت کنیم و در تبیین دادهها همافزایی داشته باشیم، گفت: یکی از بزرگترین چالشهای روانشناسی اسلامی، تقدس در برابر تقدسزدایی است. اگر به همین شکل پیش برویم، در آینده با این دوگانه نادرست مواجه خواهیم شد که یا باید روانشناسی را به دین مقدس تبدیل کنیم و یا از دین تقدسزدایی کنیم.
استاد روانشناسی اظهار کرد: اگر مفروضههای دینی تن به مطالعات روانشناختی ندهند و خودش را در حد و قواره علم منطبق نکند، آنگاه مجبور میشویم از دین تقدسزدایی کنیم و این خطر بزرگی برای روانشناسی و دین است.
وی ادامه داد: تفرق در برابر وحدت، دیگر مشکل جدی ما در عرصه روانشناسی اسلامی است که هر کسی ساز خودش را میزند و به این شکل در آینده هر مذهبی برای خودش روانشناسی اسلامی تعریف میکند. در روانشناسی اسلامی باید تعریف ما از این علم و حد و مرزهای آن مشخص شود.
استاد روانشناسی افزود: چالش دیگر چالش کلینگری در برابر جزئینگری است. دین یک نگاه کلی و دانش یک نگاه جزئی دارد وقتی در مورد روانشناسی اسلامی صحبت میکنیم آیا ممکن است به این دلیل بعضی پدیدهها از جریان طبیعی خارج شود و هویتش را از دست بدهد؟
جانبزرگی یادآور شد: چالش دیگر قشرینگری در برابر عمومیت است که وقتی روانشناسی را با عنوان اسلامی مطرح میکنیم باعث شود یک مکتب خاص آن را منحصر کند. بهعنوان مثال در همین مکتب شیعه قرائتهای مختلفی ایجاد میشود؛ در واقع باید با این سؤالات به این برسیم که قد و قواره روانشناسی اسلامی و حد و حدودش کجاست و به چه سمتی میرویم؟ همه این مسائل و سؤالات را باید در نظر بگیریم که گرفتار مسائلی نشویم که دو دهه بعد ببینیم که چه اشتباهی کردیم از این مسیر آمدیم.
انتهای پیام
نظر شما :