تحلیلی بر مولفه های خودکشی/ ۱
چرا برخی از نویسندگان مشهور خودکشی کردند؟
گفتگو با استاد روانشناسی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه به مناسبت روز جهانی پیشگیری از خودکشی
10 سپتامبر همزمان با 19 شهریورماه روز جهانی «جلوگیری از خودکشی» نامگذاری شده است. به خاطر پیچیده بودن ماهیت این پدیده، خودکشی همواره موضوعی بحثبرانگیز در جوامع علمی و دانشگاهی بوده و پژوهشهای متعددی در این باره انجام شده است.
در این میان خودکشی افراد مشهور، قهرمانان ورزشی، سلبریتیها، نویسندگان و هنرمندان هرچند از نظر آماری به نسبت سایر اقشاری که دست به خودکشی زدند پایینتر است اما به خاطر شهرت و موفقیت این چهرهها، خودکشی آنها بازتاب بیشتری در جامعه دارد.
افسردگی و انزوا برای اهل هنر و نویسندگان موضوعی ناشناخته نیست و در برخی از مواقع آنان را به افسردگی و خودکشی میکشاند.
به انگیزه این روز، خبرنگار ایکنای قم، ابعاد مختلف و مؤلفههای خودکشی، عوامل پیشگیری از آن و تحلیلی بر خودکشی برخی از نویسندگان معروف را در گفتوگویی با مسعود جانبزرگی، استاد گروه روانشناسی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه بررسی کرده که بخش اول آن در ادامه از نظر میگذرد:
ایکنا_ چه مؤلفههایی تمایل به خودکشی را در انسان افزایش میدهد؟
زمانی که یک نفر تصمیم به خودکشی میگیرد، فرآیندی را طی میکند و متغیرهایی بر خودکشی او تأثیر میگذارد. الگوهای مختلفی جهت شناخت متغیرها و تأثیر آنها بر رسیدن یک فرد به تصمیم خودکشی تعریف شده است؛ یکی از این الگوها که بهخصوص در چند سال اخیر مورد مطالعه و بررسی ما نیز در حوزه درمان معنوی قرار گرفته، خودکشی را حاصلضرب چند متغیر میداند. مطالعات گستردهای بر روی این الگو انجام داده و با توجه به افزایش آمار خودکشی در دانشگاهها، این تحقیقات بیش از پیش با جدیت و توسط تیم درمان معنوی با رویکرد خداسو، دنبال میشود.
مطالعات انجام شده بر روی این الگو نشان میدهد، تمام کسانی که تمایل به خودکشی پیدا میکنند، احساس سربار بودن دارند که در اصطلاح روانشناسی به آن، «سرباری ادراک شده» میگوییم که به معنای سربار بودن حقیقی و واقعی نیست و تنها فرد احساس میکند که سربار دیگران است.
در ظاهر و در باور عامه مردم ممکن است شخصی زندگی مطلوب و ایدهآلی را داشته باشد، اما در واقعیت ادراک او از کار خودش بیمعناست و احساس ناکارآمدی و بیتأثیر بودن به او دست میدهد؛ بهطور کلی همواره برای انسان، (usefulness) یعنی مفیدبودن و تأثیرگذار بودن، حیاتبخش است. بنابراین، احساس سربار بودن یکی از مؤلفههای رسیدن شخص به خودکشی است و لذا باید دید چه اتفافاتی باعث میشود ما احساس سربار بودن نکنیم؟ زمانی که احساس میکنیم در یک جمع دوستانه، گروه، خانواده و جامعه پذیرفته شده و کارآمد هستیم برایمان خوشایند است.
یکی از پدیدههای جدی که در روانشناسی اجتماعی با آن مواجه میشویم این است که چرا آدمهای موفق، دوستداشتنی نیستند؟ علت آن است که آدمهای موفق این احساس بینیاز بودن را به اطرافیان خود القا میکنند در واقع به عبارت دیگر اگر کسی خود را بهعنوان یک فرد بینیاز به دیگران معرفی کند و بگوید «من به شما هیچ نیازی ندارم» از میزان و درجه جذابیت و نفوذ اجتماعی او کاسته میشود و زمانی که شخصی متوجه شود کمکی از دست او برنمیآید و دیگران به حضور او نیاز ندارند، احساس سربار بودن میکند که سبب افزایش میل انسان به خودکشی میشود، در حالی که در واقعیت همه به یکدیگر نیازمند هستیم. چرا انسانهای مبتلا به نارسیسم(خودشیفتگی) نمیتوانند علاقه دیگران را جذب کنند؟ بهخاطر اینکه به اطرافیان خود این پیام را میدهند که «من به تو نیاز ندارم.»
یکی از مؤلفههای مهمی که تمایل به خودکشی را در انسان افزایش میدهد، آن است که فرد احساس میکند عمل او هیچ اثری ندارد و لذا انسان در اثر منقطع شدن ارتباطش با اثر عمل خود، احساس زندگی را از دست میدهد.
انسان با اثر عمل خود زندگی میکند و برای ادامه حیات خویش نیازمند داشتن احساس تأثیرگذاری بر محیط است. بنابراین، اگر شرایط زندگی انسان بهگونهای رقم بخورد که احساس سرباری ادراک شده داشته باشد، حیات او به خطر میافتد. چرا بسیاری از افراد بازنشسته به افسردگی مبتلا میشوند؟ زیرا در زمان بازنشستگی دائما این پیام به آنها القا میشود که «تو دیگر کارآمد نیستی» بنابراین ما نیاز به توجه و محبت و عشق از سوی اطرافیانمان داریم.
«تعلق کام نیافته»، مؤلفه دومی است که اگر در کنار مؤلفه اول یعنی سرباری ادراک شده قرار بگیرد، میل به خودکشی در فرد تا بیش از 90 درصد افزایش پیدا میکند. تعلق کام نیافته همان دلبستگیهای شکستخورده است؛ قانون کلی حاکم بر سیستم روانی و قلب انسان، بسته شدن به روی یک شخص است در واقع سرمایهگذاری عاطفی یا همان تعلق خاطر داشتن و دلبستگی انگیزه انسان را برای زندگی کردن چندین برابر میکند که به آن تعلق کام یافته میگویند که اگر این تعلق خاطر بهطور ناگهانی قطع شود، شخص انگیزه خود را از دست میدهد و در صورت داشتن مؤلفه اول، میل به خودکشی در او به بیش از 90 درصد میرسد.
فردی که هر دو مؤلفه خودکشی را داراست در صورت از بین رفتن ترس او نسبت به مرگ و افزایش میزان تحملش به درد کشیدن، تصمیم به خودکشی میگیرد.
در ظاهر اینگونه به نظر میرسد زمانی که شخص شکست عشقی خورده است یعنی مؤلفه تعلق کام نیافته برای او اتفاق میافتد، نقشه و تصمیم خودکشی میگیرد، اما اینگونه نیست و در اصل از همان ابتدا که شخص سرمایهگذاری عاطفی روی دیگری میکند، نقشه خودکشی بهطور پیشفرض در ذهنش طراحی میشود.
ایکنا_ خودکشی برخی از نویسندگان و اهالی فرهنگ و ادب را چگونه تحلیل میکنید؟
دو نوع خودکشی وجود دارد، خودکشی فیزیکی و خودکشی روانی. افرادی که تصمیم به خودکشی فیزیکی میگیرند بسیار پیشتر از آن، خودکشی روانی کردهاند در واقع او، خود روانیاش را از دیگران پنهان کرده است و به افسردگی و گوشهگیری مبتلا شده است. برای مثال نویسندگان درونگرا با نگارش و قلمشان آهسته آهسته حذف روانشناحتی خود را در پیش گرفتهاند.
برای مثال زمانی که مخاطب داستان «سگ ولگرد» اثر صادق هدایت را میخواند، امکان ندارد احساس خودکشی به او دست ندهد زیرا بهخوبی و بهطور واضح حال خود را با نمایش سگهای ولگرد توصیف میکند. بنابراین، میتوان گفت صادق هدایت پیش از اینکه خودش را بکشد، به خودکشی روانی رسیده است و آن را در نوشتههایش ابراز میکند. صدای خودکشی روانی را نه تنها کسی نمیشنود بلکه گاهی آن را محکوم هم میکنند. اینجاست که درد آنقدر بالا میگیرد که فرد حاضر است به حذف فیزیکی خود از آن خلاصی یابد.
بسیاری از بزرگان دیگر هم از این قاعده مستثنی نیستند، برای مثال در مورد فروید، شُبهه خودکشی وجود دارد زیرا در حین آخرین عمل جراحی (بیش از 30 بار) به پزشک معالج خود میگوید «دست از سر من بردارید، من این دنیا را دوست ندارم و به قدر کافی اذیت شدم» در واقع به عبارت دیگر نقشه خودکشی خیلی پیش از آن چیزی که اتفاق میافتد، بهوجود میآید.
ادراک افراد میتواند مجموعهای از خیالات و پندارهها و موضوعات غیر واقعی باشد و یا موضوعات جدی و واقعی؛ برای مثال در ذهن یک نویسنده، نوعی از ادراک وجود دارد که هیچکس نمیتواند آن را تحلیل کند و برای همه قابل پذیرش نیست.
در فضای ادراکی انسان هر موضوعی، به معنای عشق و تعلق خاطر نیست و لذا مورد پذیرش عمومی واقع شدن یک چهره برجسته لزوما همه آن چیزی نیست که او میخواهد و شاید این شخص به دنبال تأیید و میل به خواسته شدن از سوی یک نفر است که نیست. برای مثال در ظاهر او معروف و مشهور است، اما در باطن به رنج عمیقی دچار است که هیچکس نمیداند و نمیبیند.
بنابراین معروفیت صادق هدایت لزوما همه خواسته او نیست، مردم او را میخواهند و میپذیرند اما او نه تنها مردم را که خودش را هم نمیخواهد.
ایکنا_ نویسندهای که با خلق آثار فاخر، مخاطبان بیشماری را جذب کرده است چگونه میتوانیم بگوییم به مردم علاقهای نداشت؟
علاقه به مردم داشتن کافی نیست، ادراک موردعلاقه واقع شدن یا تعلق کامیافته مهم است.در صورتی این عبارت صحیح است که بگوییم صادق هدایت آن را نوشته تا نظر مخاطبان را جلب کند در حالی که اینگونه نیست. موضوع جذب مخاطب به هیچ عنوان دغدغه او نیست؛ در واقع درد دلهای او در نوشتههای کتابش مخاطب را جذب کرده است.
به عبارت دیگر نویسندگانی به سیاق او، شخصیتهای کاریزماتیک و رهبر یک گروه یا جمع کثیر نیستند و غالبا افرادی درونگرا هستند که اتفاقا نویسندگان بینظیری شدند و نوشتههای آنها دیگران را جذب کرده است. درباره صادق هدایت که اسم بردید گفتن این نکته لازم است که به رغم شانسهای متعدد انگار هیچچیز ایشان را راضی نمیکرد یا او توقع خاصی داشت اما نگاه به زندگی او سردرگمی او حتی در زمینه انتخاب شغل و مسیر فکری نشان میدهد او معنایی برای زندگی و فعالیتهای خودش پیدا نمیکرد. عجز و نالههای او در آثارش کاملا آشکار است. گاهی این افراد در زمان و امکانات خودشان نمیگنجند.
ادامه دارد...
گفتوگو از محدثه نعیمیفرد
انتهای پیام
نظر شما :