یادداشت
پیوند توحید و ولایت در سخن سیدالشهداء و امام رضا (سلام الله علیهما)
بسم الله الرحمن الرحیم
پیوند توحید و ولایت در سخن سیدالشهداء و امام رضا (سلام الله علیهما)
بیتردید بیان ولوی امام علی بن موسی الرضا (علیهالسلام) در گوش همۀ موالی ایشان طنین انداخته است که قرارگرفتن در حصن الهی «لا اله الا الله» که بیانگر توحید و تمامی شئونات آن است، مشروط به پذیرش ولایت است(التوحید «صدوق» ص25). هرچند که این سخن، همواره مورد پذیرش بیچون و چرای شیعیان قرار دارد و خواهد داشت، اما در کنار گردننهادن به فرمایشات معصومین، درایت و تأمل در روایات اهل بیت (علیهمالسلام) بسیار مورد توصیه ائمۀ معصومین (علیهمالسلام) بوده است.
نسبت توحید و ولایت در سخن امام رضا (علیهالسلام) را به راحتی میتوان در نظام تشریع تفسیر کرد، با این بیان که:
در نظام تشریع، «الله»، علاوه بر آنکه فاعل هستیبخش است، مخلوقات را به حال خود رها نکرده است و علاوه بر عهدهداری تکوینی مخلوقات، بهسبب آگاهی به شاکله مخلوقات و شناخت مصالح و مفاسد آنها در سلوک معنوی آنها، از طریق انبیاء و اوصیاء ایشان قواعد سعادتمندی را بهایشان ارائه کرده است. پس، آفرینندۀ بیاعتنای به خلق خود، «الله» نیست و هرکه به «اله»ی بیاعتنای به خلق باور داشته باشد، به «الله» باورمند نیست؛ «الله» حقیقتی است دارای تمامی صفات کمالیه است، که در نسبت با مخلوقات هم مبدأ است و هم معاد و هم در مسیر میان مبدأ و معاد، هدایت تکوینی و تشریعی آنها را عهدهدار است و بیتردید نمیتوان به «لا اله الا الله» بدون باور به چنین حقیقتی، معتقد شد.
بر این اساس پیوند وثیق میان «لا اله الا الله» و شناخت «امام» بهخوبی آشکار میشود؛ چراکه اوامر و نواهی الهی، -به دلیلی که در جای خود بحث شده است- صرفا از طریق وسائط میان خالق و مخلوق میسر است که عبارتند از انبیاء و رسولان الهی که حفظ شریعت ایشان بر عهده اوصیاء ایشان است؛ پس اعتقاد صحیح به «لا اله الا الله»، باور به حضور انسانی است که گویای اوامر و نواهی الهی و حافظ آنهاست؛ و «لا اله الا الله» مستلزم پذیرش «نبوت و امامت عامه»، یعنی اصل نبوت و امامت.
هرچند که پذیرش نبوت و امامت عامه، در «لا اله الا الله» دخالتی ویژه دارد؛ اما اعتقاد به «الله»ی که صرفا بدانیم اوامر و نواهیای دارد و ندانیم آن اوامر و نواهی چیست؟ چه چیزی عبادت او محسوب میشود و چه معصیت او؟ مسلما از شناخت ناقصی نسبت به او حکایت دارد؛ پس اعتقاد تام به «لا اله الا الله» در نظام تشریع جز با شناخت جزئی و فردی حامل و آگاه و حافظ اوامر و نواهی الهی، یعنی نبی یا امام، میسر نیست؛ و در نتیجه، سخن امام الرئوف (ارواحنافداه): «بشروطها و انا من شروطها» نه قیدی احترازی، بلکه قیدی توضیحی محسوب میشود.
حال سوال اینجاست که آیا گفتار امام رضا (علیهالسلام) به پیوند توحید و ولایت در نظام تشریع خلاصه میشود و دلالتی بر تحقق چنین پیوندی در نظام تکوین ندارد؟ در این خصوص، از بیان سیدالشهداء (علیهالسلام) استمداد میکنیم؛ طبق نقل امام صادق (علیهالسلام)، وقتی از امام حسین (علیهالسلام) پرسیده شد که معرفة الله چیست؟ امام بیان فرمود: معرفت اهل هر زمان، امام خود را که اطاعاتش بر او واجب است (مَعْرِفَةُ أَهْلِ کُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِی یَجِبُ عَلَیْهِمْ طَاعَتُه«علل الشرائع(صدوق)،ج۱،ص۹»).
برخی از اکابر امامیه، سخن امام (ارواحنافداه) را بر اساس همان تفسیر پیشین، تبیین کردهاند؛ اما به طور آشکار، این سخن، خارج از دامنه تشریع و شناخت قوانین الهی است و بحثی از معرفتِ اوامر و نواهی الله نیست، بلکه محور سخن معرفت خود «الله» تبارک و تعالی است.
مسلما نه باور به «نبوت و امامت عامه» و نه شناخت «نبی و امام» به صورت خاص و جزئی را نمیتوان معرفت الله دانست؛ پس مقصود امام (علیهالسلام) چه میتواند باشد؟
بیتردید نه مقصود از «معرفت» الله، شناخت خداوند از طریق مفاهیم فلسفی، همچون «وجود»، «وجوب»، «علم»، «حیات» و «قدرت» است، که ارتباطی با امام (علیهالسلام) ندارند و نه مقصود از معرفت امام، شناخت امام به صورت یک فرد جزئی که در مقطعی از تاریخ و مکانی از جغرافیا زیسته و در طول عمر خود به مجموعهای فعالیتهای شناخته شده و غیرشناخته شده اشتغال داشته است، نیست، چرا که معرفت او هم، معرفت یک انسان فرهمندیست که از سائر انسان ها ممتاز است.
این عبارت گویای آن است که اولا، شناخت خداوند، منحصر به طریق مفاهیم فلسفی –چه آنچه با عقل دریافته میشود و چه آنچه از طریق نقل فهمیده میشود- و به عبارت دیگر، علم حصولی، نیست؛ بلکه شناخت قلبی او نیز امری میسر است و بلکه مطلوب هم همان است، اما این شناخت، شناختیست که هرگز به کنه ذات خداوند تعلق پیدا نمیکند و اساسا شناخت اکتناهی خداوند به حکم عقل و نقل امری ممتنع است؛ و در ثانی، امام هم به یک شخصیت زمینی تاریخمند خلاصه نمیشود، بلکه دارای حقیقتی علوی است و بهتعبیر علامه طباطبایی: «واقعیّت و حقیقت امام همان مقام نورانیّت اوست که سلطه بر جهان و جهانیان دارد و امّا بدن عنصرى او گرچه آن نیز از سایر بدنها امتیاز دارد لکن آن منشأ اثر و متصرّف در امور کائنات نیست، طباطبایی، لب اللباب، ص134». شناخت قلبی آن حقیقت –که از آن با عنوان مقام نورانیت امام یاد میشود- نهایت سلوک معنوی در شناخت قلبی خداوند است؛ و این مطلب همان است که به صورتهای مختلف در کلمات عترت طاهره (صلوات الله علیهم) متجلی شده است: «بنا عرف الله»، «من اراد الله بدأ بکم»، «معرفتی بالنورانیة معرفة الله عزوجل،الکافی (کلینی)،ج۱،ص۱۴۵ / همان، ج۴، ص۵۷۶/ المناقب (علوی)، ص 6۸»؛ شناخت قلبی، در عالیترین صورت خود، شناخت قلبی بزرگترین آیت و نشانۀ خداوند است و بزرگترین آیت و نشانۀ خداوند، حقیقت امام است که فرمود: «ما لله آیة اکبر منی، بصائرالدرجات(صفارقمی)،ج۱،ص۷۷».
نیل به مقام محمودی که در زیارت عاشورا مطالبه میکنیم، یعنی شناخت شهودی خداوند –که بحث در خصوص آن بسیار و این مجال عرصه تفصیل در این باب نیست- در نگاه عارفان شیعه، عمدتا در یکی از دو حال میسر شده است: یا در حال تلاوت قرآن و یا «از راه توسّل به حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السّلام؛ زیرا آن حضرت را براى رفع حجاب و موانع طریق نسبت به سالکین راه خدا عنایتى عظیم است، طباطبایی، لب اللباب، ص۱۵۰».
پیگیری چرایی طریقیت خاص سیدالشهداء در شناخت شهودی خداوند متعال، بیتردید از خصائصی است که حق تعالی در ازای مجاهدت بینظیرش به او عنایت فرموده است؛ و از سنخ اجابتی است که قبۀ او، لااقل از معابر اصلی آن است؛ «دگر اینجا گفتگو را راه نیست * پرده افکندند کس را راه نیست».
نظر شما :