یادداشتی برای سپاس‌داری ساحت استاد حشمت‌پور

مرثیه‌ای برای فلسفه - دکتر هادی موسوی

۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴ | ۰۶:۵۸ کد : ۳۸۶۹۷ یادداشت
تعداد بازدید:۳۰۱
مرثیه‌ای برای فلسفه - دکتر هادی موسوی

به نام خداوند جان و خرد    کزین برتر اندیشه بر نگذرد.


یادبودی از استاد به مناسبت انتشار کتاب "گفتمان جاودانگی" حاوی مصاحبه با استاد حشمت پور
این نوشتار دستاویزی است برای سپاس‌داری ساحت استاد حشمت‌پور چرا که خبر انتشار کتاب گفتمان جاودانگی توسط دکتر ناصری در مراسم تشییع استاد به بنده رسید.

اولین برخوردم با استاد حشمت پور در سال 1386 هنوز در ذهنم نقش بسته است؛ وقتی به گذشته می‌نگرم دانشجویی تازه وارد در آستانه ورودی دانشکده منتظر بودم و همانجا هنوز نقش نگاه مهربان او ترسیم شده است. با اینکه او را نمی‌شناختم اما او به‌گونه‌ای صحبت را آغاز کرد که صمیمیت صحبت‌های ساده‌ و محبت بدون چشم داشتش هنوز از یادم نمی‌رود. ما حواسمان پرپر می‌زد اما نگاه پدرانه او ما را پابند کرد. او آشنا بود و ما تازه واردهایی غریب. از همان نگاه اول معلوم بود او نوع ویژه‌ای است. گوئی عمل صالح مجسّم شده بود. محتوای گفتگو را در خاطر ندارم اما هیبت متواضع را در او می‌دیدم. تقابل تضاد را در او می توانستی ببینی. هیچ گاه فکر نمی‌کردم خبر انتشار نوشته‌ای که سال 1400 به اتمام رسانده‌ام و بخشی از آن مصاحبه با ایشان در خصوص معاد جسمانی بود در روز فراق او برسد. گفتمان جاودانگی کتابی بود که حاوی مجموعه مصاحبه‌ها با اساتید فلسفه حوزه علمیه قم به همراه مقاله مختصری از بنده در نسبت معاد جسمانی در فلسفه و دین بود. همان دغدغه‌ای که سرتاسر عمر ایشان را به خود اختصاص داده بود. او براحتی اجازه نمی‌داد نوشته‌هایش منتشر شوند و این را شاید برای من دلالتی است. با اینکه می‌دانم قدر او شناخته نشد اما او بار خود را از این دنیا بست. در کار خود منحصر به فرد بود. هیچ استاد فلسفه‌ای در استمرار متن‌خوانی و گشودن گره‌های گنج‌های فکری جهان اسلام همپای او نبود. او با این کار ما را به گذشته تاریخی و اندیشه فلسفی، کلامی، طبیعیاتی، تفسیری، ریاضیاتی، حدیثی، فقهی، اصولی و عرفانی متصل کرد. او هویت امروزین ما را به گذشته گره زد و به ما نشان داد که قطره‌ای سرگردان در این دریای طوفانی نیستیم. ما میرداماد را در گذشته خود داریم، شیخ الرئیس ابن سینا که هزار سال جهان زیر سایه اندیشه نهفته در کتاب‌های او زندگی می‌کرد، شیخ اشراق که نوری بر غواسق ظلمانی افکند و صدرائی که فلسفه اسلامی را بر وجود نهاد، مدرس زنوزی که از یک سو منطق دان بود و از دیگر سو معاد جسمانی طبیعی را اثبات کرد. تحریر اقلیدس که هندسه فلسفی را نوید می‌داد. او به ما نشان داد در این جهان جدید دستانمان پُرتر از تجدّد است اما فناوری متجدد با صفت تعرض‌آمیزی که دارد انسان‌بودگی انسان را هدف گرفته است. او به ما نشان داد چگونه تمدنی نجیب در دل متون خوابیده است و بی‌خبرانی او را متهم به پُرخوانی می‌کردند. در حالی که او فهمیده بود اگر این گره‌ها را نگشاید دهر کسی را نزائیده که برای اهل فلسفه معلمی کند و این گستره وسیع را در اختیار نسل جدید قرار دهد. پرخوانی او بیهوده نبود، نگران بود که آگاهی که از فهم این متون به او هدیه شده است از دسترس ما خارج شود. برای آنهایی که قدر این گوهر یکدانه را دانستند خوشحالم. خوشحالم که روز وداع با ایشان حرم بزرگ بانوی قم پر شده بود از اهل فکر و فلسفه، اهل اندیشه و تدیّن، اهالی دانش و تقوا، انسان‌هایی که جهت احترام به اندیشه پاک قدم در آن مکان مقدس نهادند و او را بدرقه کردند.
اگر در پی اندیشه هستیم، اگر در پی فهم هستیم، اگر در پی فکر هستیم او به ما نشان داد که چگونه مسیر فکر را میتوان پیمود. چگونه می‌توان مسیر اندیشمندان را پیمود، چگونه می‌توان مسیر فلسفه را پیمود و بالاخره چگونه می‌توان بر پایه اندیشه ثبت شده در متون، خانه را ویرانه کرد و به میدان اندیشه وارد شد. معرکه‌ای که تلاشی جانگاه در صبر بر اندیشیدن و شناخت مسیرهای اندیشه می‌خواهد. او با خواندن متون برای ما مسیرهای ترسیم شده در جهان برای اندیشه را نشان داد. او نشان داد فلسفه مرده را می‌توان زنده کرد اما یکی مرد جنگی به از صد هزار. آنچه ما امروز بدان نیاز داریم اندیشه است. اندیشه است که میتواند راه زندگی را برای ما بگشاید، اندیشه است که میتواند تمدن را بسازد. اندیشه است که می‌تواند گره از کار فروبسته ما بگشاید. او به ما نشان داد چگونه می‌توان اندیشه‌ها را خواند اما وابسته نبود. چرا که خود هیچگاه به متونی که می‌خواند وابسته نمی‌شد. او اندیشه مستقلی داشت. زندگی او برای ما تجسّم انسان اسلامی عصر است. همانطور که خود گفت با اینکه از فلسفه بد شنیده بود اما وقتی آن را شنید، و خوب یافت آن را برگزید و نشان داد اگر عبودیت بخواهد با معنا شود تنها از طریق عقل است و بشارتی از جانب خداوندگار عالم دریافت که: بشارت باد آنهایی را که گفته‌ها را گوش فرامی‌دهند و بهترین‌شان را تبعیت می‌کنند.
او رفتار مسالمت‌آمیز و انتخاب آزادانه را برای ما معنا کرد. نشان داد چگونه میتوان در عالی‌ترین سطوح دانش بود و در معرض تعرض اما گذشت چون می‌گذرد. مخالفت‌ها و موافقت‌ها او را از کار درست بازنمی‌داشت چه آنگاه که کلاس درس او سال به سال نیاز به مکانی بزرگتر داشت و بزرگترین مدرس‏ها نیز گنجایش شاگردان او را نداشت و چه آنگاه که او خبر از خداحافظی طلاب با دانش می‌داد و معدود افرادی بر سر درس حاضر می‌شدند. نه اقبال او را مغرور کرد و نه ادبار او را بی‌انگیزه کرد. اگر بدن او را یاری می‌کرد نفس مجردش بی‌چشم‌داشت در این دنیا کار می‌کرد چرا که نفوس پاک اینگونه‌اند.
او نشان داد که اگر کاری را درست یافته است چگونه می‌توان با اندک خور و خواب و پوشاک سازه‌ای عظیم از معرفت بشری را مجسّم کند. چرا که زندگی اندیشه است و اندیشه را بندگی لایتناهی مقصد پس هر آنچه جز بی‌نهایت را لیاقت پیروی نیست. از اینرو حرکت انسان به سوی خدا دائمی است.
از اینجا میتوان یافت که چرا او تلاشی برای نجات انسان داشت. این را هم در درس میتوانست دید هم در معرکه زندگی. با اینکه استاد فلسفه و عرفان و قرآن بود اما چونان وکیل در پی گشودن گره زندگی‌ها با اعتبار خود بود. یاد دارم که داستانی از پدر میگفت که از طریق دعا زندانی در کشور همسایه را آزاد کرده بود. اینجاست که روشن می‌شود انسان‌های پاک در خانواده پاک تربیت‌ میشوند و خانواده پاک محور تمدن بشریست. تمدن، سازه‌های معماری و فناوری نیست، تمدن، سازه‌های عقلی انسانی تجلّی یافته در طبیعت است. سازه‌هایی که جهان درون و بیرون انسان را می‌سازد. سازه‌هایی که با طبیعت همراه است و آزاری برای انسان و طبیعت نیست. یادم می‌آید که می‌گفت در میانه خواب وقتی حشره ‏ای مزاحم او میشد آن را نمی‌کشت بلکه آن را به کناری می‌نهاد. این همه احترام به طبیعت و موجودات آن ناشی از این بود که همه را مخلوق خدا می‌دانست و مخلوق خدا محترم است. حال که جانداران این مقدار محترم‌اند چرا انسان، محترم نباشد و زندگی جمعی شیرین.
اکنون مائیم در مواجهه با جهان جدید آیا توانسته‌ایم برای ساخت زندگی، استقلال خود را حفظ کنیم. اگر قرار است متن و کتاب، اعتبار معرفتی بیابد، قطعاً کتاب خدا قرآن و آثار معصومین در درجه اول و در فاصله‌ای صد چندان آثار ابن سینا و میرداماد و صدرا اولویت دارند تا متون دیگر بخش‌های جهان چرا که این آثار نه تنها حاوی ادله و براهین و نظریات شگرفی هستند بلکه متون به گونه‌ای ریخته شده‌اند که به تعبیر استاد گوئی سرب در قالب زده‌اند؛ اما اگر قرار بر اندیشه باشد پس اندیشه مستقل و بنابراین هویت مستقل نیاز به صبر بر خواندن و شاگردی کردن و آنگاه توانایی پرواز کردن دارد.
اکنون که این مختصر با نام "گفتمان جاودانگی" در خصوص کیفیت و تاریخ مختصر تطابق اندیشه فلسفی حکمای اسلامی با شریعت حقه امامیه در معاد جسمانی منتشر شده است آن را تقدیم می‌کنم به آستان استاد.
چرا که او بود که معلّمی را برای ما معنا کرد. او بود که صمیمت را معنا بخشید، او بود که تواضع را مجسّم کرد او بود که اندیشه را از ستیغ آسمان‌ها به جهان طبیعت کشانید و در نهایت او بود که طعم اندیشیدن را در ذائقه جامعه اسلامی امروز ما نهاد. او رفت اما باقی است؛ ما رفتگان‌ایم که بی بقاءایم.


هادی موسوی 23/2/1404

 

کلیدواژه‌ها: دکتر هادی موسوی

آخرین ویرایش۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴

نظر شما :