کرسی علمی ـ ترویجی

بررسی عبارت توحیدی: «وجوده اثباته» منسوب به امیرالمؤمنین علیه‌السلام از حیث محتوا و صحت انتساب

۰۸ مهر ۱۴۰۳ | ۰۷:۰۹ کد : ۳۸۴۹۱ گروه فلسفه و کلام - نشست و کرسی
تعداد بازدید:۵۷۹
بررسی عبارت توحیدی: «وجوده اثباته» منسوب به امیرالمؤمنین علیه‌السلام از حیث محتوا و صحت انتساب

ارائه کننده:

دکتر محمد هادی توکلی؛ استادیار پژوهشگاه حوزه و دانشگاه

ناقدان:

دکتر علی شیروانی؛ دانشیار پژوهشگاه حوزه و دانشگاه

دکتر احمد فربهی؛ مدرس سطح عالی حوزه علمیه قم

دبیر علمی:

دکتر محسن موسی‌وند؛ پژوهشگر فلسفه و کلام امامیه

سه‌شنبه10 مهر 1403 ،  ساعت 10 تا 12

قم: پردیسان، میدان علوم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، سالن حکمت


لینک مجازی

https://skyroom.online/ch/rihu/meeting3

 

 

گزارش کرسی


بسم الله الرحمن الرحیم
احمد بن علی طبرسی (قرن ششم هجری) در «الاحتجاج علی اهل اللجاج» بیان می‌کند که در ضمن خطبه‌ای، امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) چنین فرمود:  «دلیله آیاته و وجوده‏ إثباته‏ و معرفته توحیده و توحیده تمییزه من خلقه و حکم التمییز بینونة صفة لا بینونة عزلة؛ إنه رب خالق غیر مربوبٍ مخلوقٍ، کل ما تصور فهو بخلافه. ثم قال بعد ذلک: لیس بإله من عرف بنفسه، هو الدال بالدلیل علیه و المؤدی بالمعرفة إلیه‏».
در معمول تألیفاتی که از امامیه برجای مانده، عبارت مزبور و یا بخش‌هایی از آن، از الاحتجاج نقل شده است. فقرات مذکور در این عبارت، به‌قدری ارزشمند است که در اندیشمندان در آثار متعدد خود از آن یاد کرده‌اند و به شرح آنها پرداخته‌اند. به‌عنوان نمونه، علامه طباطبایی فقرات نخستین از عبارت یادشده را چنین معرفی می‌کند: «هذه الکلمة أنفس کلمة و أوجزها فی التوحید و لها کمال الدلالة على ذلک» و در موضعی دیگر، آن را از «شاهکارهای بیانات امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)» نامیده است و در اثری دیگر، آن را چنین توصیف می‌کند: «به خدا سوگند! این شگفت‏انگیزترین بیان و جالبترین تعبیر است؛ دل را بى‏قرار و عقل را مدهوش مى‏سازد؛ زیرا در کوتاهترین جمله‏ها و استوارترین برهانها یک سلسله از مشکل‏ترین مسائل فلسفۀ الهى را ... مطرح نموده است».
طبرسی نه برای این عبارت، و نه در خصوص اکثر روایاتی که در تألیف خود ضبط نموده، سندی ذکر نکرده است و البته همو در مقدمۀ الاحتجاج، عدم ذکر اسناد اکثر روایات را با بیان «وجود اجماع بر آنها» یا «موافقت آنها با عقل» و یا «شهرت آنها در میان موافقان و مخالفان» موجه می‌سازد. کاوش در خصوص یافت مصدر مقدّم بر الاحتجاج در ضبط عبارات مورد نظر، ما را به خطبه‌ای به‌نام «الدرةا‌لیتیمة» می‌رساند؛ قدیمی‌ترین سندی که از این خطبه تاکنون به‌دست رسیده است، ظاهرا التوحیدلله قاضی نعمان است و بخشهای متعددی از این خطبه در آثار محدثان و متکلمان اعم از شیعه و غیر شیعه، و بلکه برخی از متصوفه مورد توجه قرار داشتته است.
در خصوص معنای تعبیر «وجوده اثباته»، در ابتدا باید مفردات این عبارت تحلیل شود، سپس لحاظ معنای آن در بافت متن مورد نظر قرار گیرد و در نهایت قرائن برون متنی (آیات و روایات همگن) ملاحظه شود.
در مورد اثبات:
اثبات در معنای لغوی خود، عمدتا به‌معنای پابرجا بودن و پابرجا کردن است؛ به‌گفتۀ ابن‌اعرابی، هنگامی که ملخ دم خود را در جایی فرو می‌برد تا تخم‌ریزی کند، از ثَبَتَ و أَثْبَتَ و تَثَبَّتَ استفاده شده است، و به‌گفتۀ لیث: «ثَبَتَ فلانٌ بالمکان» یَثْبُتُ ثُبُوتا فهو ثَابِتٌ إذا أقام به»‏. گویا بر پایۀ همین کارکرد، ماده ثبت در خصوص معرفت انسان به‌کار رفته است؛ به‌گفتۀ راغب اصفهانی، یکی از معانی «ثابت»، موجودیت یک امر است که تحقق آن از طریق بصر یا بصیرت فهمیده شده است. معنی دیگر «ثابت»، عبارت است از: شناخت یک امر، آنطور که سزاوار شناخت اوست (أَثْبَتَه إِثْباتاً: إِذا عرَفَهُ حقَّ المعْرفَةِ). اثبات در معنای فلسفی خود، که بر پایۀ معنای لغوی شکل گرفته، عبارت است از آشکار کردن مطابقت یک گزاره با واقع، اعم از اینکه گزاره، هلیه بسیطه یا مرکبه، موجبه یا سالبه باشد و نیز اعم از اینکه بدیهی یا نظری باشد؛ ازین‌رو، در قضایای نظری و برخی از قضایای بدیهی، به «حدوسط» که سبب اذعان فاعل شناسا به ثبوت و یا نفی ثبوت محمول برای موضوع می‌گردد، واسطه در اثبات گفته می‌شود، و در آن‌دسته از قضایای بدیهی، که در آنها «حدوسط» در تصدیق دخالتی ندارد، صرف تصور طرفین گزاره، تصدیق و اثبات آن را به‌همراه دارد.
«اثبات» در روایات، در مقابل نفی و انکار به‌کار رفته است؛ به‌عنوان نمونه در یکی از خطبه‌های امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) چنین ذکر شده است:
«... فَلَا عَیْنُ مَنْ لَمْ یَرَهُ تُنْکِرُهُ وَ لَا قَلْبُ مَنْ أَثْبَتَهُ یُبْصِرُهُ» و یا «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى بَعَثَ مُحَمَّداً ص بِالْحَقِّ ... لِیَعْلَمَ الْعِبَادُ رَبَّهُمْ إِذْ جَهِلُوهُ وَ لِیُقِرُّوا بِهِ إِذْ جَحَدُوهُ وَ لِیُثْبِتُوهُ بَعْدَ إِذْ أَنْکَرُوهُ». و در مناظرۀ میان امام صادق علیه السلام و یکی از زنادقۀ آن روزگار چنین آمده است: «لَمْ یَکُنْ بُدٌّ مِنْ إِثْبَاتِ الصَّانِعِ لِوُجُودِ الْمَصْنُوعِینَ وَ الِاضْطِرَارِ إِلَیْهِمْ ... قَالَ لَهُ السَّائِلُ: فَقَدْ حَدَدْتَهُ إِذْ أَثْبَتَّ وُجُودَهُ. قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السلام): لَمْ أَحُدَّهُ وَ لَکِنِّی أَثْبَتُّهُ إِذْ لَمْ یَکُنْ بَیْنَ النَّفْیِ وَ الْإِثْبَاتِ مَنْزِلَةٌ. قَالَ لَهُ السَّائِلُ: فَلَهُ إِنِّیَّةٌ وَ مَائِیَّةٌ قَالَ نَعَمْ لَا یُثْبَتُ الشَّیْ‏ءُ إِلَّا بِإِنِّیَّةٍ وَ مَائِیَّةٍ».
در تعبیر «دلیله آیاته، وجوده اثباته» نیز به‌کار بردن «دلیل» در کنار «اثبات»، می‌تواند کارکرد معرفتی واژۀ اثبات در سخن حضرت‌ (علیه‌السلام) را موجه نماید، اما می‌توان برای «وجوده اثباته» با لحاظ اثبات به‌معنای عینیت خارجی نیز معنای صحیحی ترسیم کرد.
در خصوص وجود:
بدوی‌ترین معنایی که امروزه در مواجهه با «وجوده اثباته» از «وجود» به ذهن متبادر می‌شود، معنای «هستی»، «بودن»، «ثبوت» و «تحقق» است، ولی به‌نظر می‌رسد که کاربرد اصلی «وجود» -به‌عنوان مصدر «وجد» معنای «یافتن» بوده است. در عین حال، این ادعا که کارکرد وجود نزد عرب تنها معنای «یافتن» بوده است و به‌کار رفتن «وجود» در معنای «هستی» مربوط به دوران ترجمه آثار فلسفی به زبان عربی بوده است ادعایی مردود است؛ چنانکه کاربرد وجود در معنای هستی در بیانات امیرالمؤمنین‌ (علیه‌السلام) به‌خوبی مخدوش بودن ادعای مزبور را آشکار می‌سازد؛ سخنانی همچون «مَوْجُودٌ لَا بَعْدَ عَدَم‏»، «الدَّالِّ عَلَى وُجُودِهِ بِخَلْقِهِ»، «سَبَقَ الْأَوْقَاتَ کَونُهُ وَ الْعَدَمَ وُجُودُه‏»، «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی مَنَعَ الْأَوْهَامَ أَنْ تَنَالَ إِلَّا وُجُودَهُ»، «کَانَ عَزَّ وَ جَلَّ الْمَوْجُودَ بِنَفْسِهِ»، «مَوْجُودٌ لَا عَنْ عَدَم‏»،  «...هُوَ الَّذِی تَشْهَدُ لَهُ أَعْلَامُ الْوُجُودِ عَلَى إِقْرَارِ قَلْبِ ذِی الْجُحُود»، «والذی سَبَقَ العَدَمُ وُجودَه، فالخالِقُ اسمُه»، «هو مُوجِدُ کلِّ مَوْجُود»، «لَیسَ عَنِ الدَهر قِدَمه، و وَلاَ لِکَوْنِهِ مَوْجُوداً یُقَالُ سَبَقَ وُجُودُهُ عَدَمَهُ و وُجُودُهُ واجِبً و سبیلُهُ الدَیمُومَة» و «یُوجِدُ الْمَفْقُودَ وَ یُفْقِدُ الْمَوْجُودَ»، به‌خوبی بر کاربرد وجود در معنای هستی دلالت دارند.
اما قرائن برون متنی:
بر اساس اصل هماهنگی میان سخنان ائمه‌ (علیهم‌السلام) و پیوند بیانات ایشان با یکدیگر، در کشف معنای حدیث –خصوصا احادیثی که برای ما خالی از ابهام نیستند-، یافتن «خانوادۀ حدیث»، یعنی احادیثی که با حدیث مورد نظر ما روابطی همچون رابطۀ «خاص و عام» و یا «اجمال و تفصیل» را دارند، راهگشا است و ما را به یافت صحیح‌تری از معنای مدنظر ایشان رهنمون می‌سازدو در این خصوص از امام رضا (علیه‌السلام) منقول است که: «إِنَّ کَلَامَ آخِرِنَا مِثْلُ کَلَامِ أَوَّلِنَا وَ کَلَامَ أَوَّلِنَا مُصَادِقٌ لِکَلَامِ آخِرِنَا».
«وجوده اثباته» مفید این معنا است که حق‌تعالی بر خود دلالت دارد، و در میراث برجای مانده از اهل بیت‌ (علیهم السلام) با مجموعه‌ای از تعابیر حاکی از این امر، مواجه هستیم:
 (الف) در برخی از این تعابیر از دلالت خداوند بر خود سخن گفته شده است: «یَا مَنْ دَلَّ عَلَى ذَاتِهِ بِذَاتِه‏» در خطبۀ الدرةا‌لیتیمة نیز این عبارات به‌چشم می‌خورد: «و هو دلّ العقل علیه، و هو ادلّ الدلیل علیه، فالمؤدی بالمعرفة الیه» که طبرسی آن را به‌صورت: «هُوَ الدَّالُّ بِالدَّلِیلِ عَلَیْهِ وَ الْمُؤَدِّی بِالْمَعْرِفَةِ إِلَیْه‏»  نقل کرده است. می‌توان برخی از تعبیرات قرآن، همچون: «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ» (آل عمران: 18) و «سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فی‏ أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهید» (فصلت: 53) را بر پایۀ این معنا تفسیر نمود.
 (ب) در برخی از آنها اهل بیت‌ (علیهم‌السلام) شناخت خود از خداوند‌متعال را از طریق دلالت او بر خودش معرفی کرده‌اند؛ همچون: «سُئل امیرالمؤمنین‌ (علیه‌السلام): بِمَ عَرَفْتَ رَبَّکَ؟ قَالَ: بِمَا عَرَّفَنِی نَفْسَهُ» و نیز «بِکَ عَرَفْتُکَ وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِی عَلَیْکَ»و یا «یا من دلّنی على نفسه». همچنین بیان منسوب به سیدالشهداء‌ (علیه‌السلام) و نیز امام رضا‌ (علیه‌السلام): «أُعَرِّفُهُ‏ بِمَا عَرَّفَ بِهِ نَفْسَهُ مِنْ غَیْرِ رُؤْیَةٍ وَ أَصِفُهُ بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ مِنْ غَیْرِ صُورَة» نیز ممکن است در این مجموعه قرار گیرد. می‌توان تعبیر قرآنی «إِنَّنی‏ أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنی‏ وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْری‏» (طه: 14) را بر اساس تحقق چنین شناختی برای حضرت موسی‌ (علیه‌السلام) تفسیر کرد.
 (ج) در برخی از روایات اهل بیت‌ (علیهم‌السلام) تحصیل شناخت خداوند از طریق خود او مورد امر قرار گرفته است: «اعْرِفُوا اللَّهَ بِاللَّه‏».
 (د) در برخی دیگر از روایات بیان شده است که تنها راه شناخت صحیح خداوند، شناخت او از طریق خود او است: «فَکَیْفَ یُوَحِّدُهُ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ عَرَفَهُ بِغَیْرِهِ؟ وَ إِنَّمَا عَرَفَ اللَّهَ مَنْ عَرَفَهُ بِاللَّهِ فَمَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ بِهِ فَلَیْسَ یَعْرِفُهُ إِنَّمَا یَعْرِفُ غَیْرَه...لَا تُدْرَکُ مَعْرِفَةُ اللَّهِ إِلَّا بِاللَّهِ‏». و در روایتی دیگر، امام‌ (علیه‌السلام) در مقام بیان نحوۀ شناخت حقیقی و صحیح از خداوند، با بیان: «ان مَعْرِفَةَ عَیْنِ الشَّاهِدِ قَبْلَ صِفَتِه‏»، شناخت خداوند از طریق خود او، و نه مفاهیم انتزاعی، را شناختی حقیقی معرفی کرده‌اند. ممکن است بتوان تعبیر قرآنی «هو الظاهر» (الحدید: 3) و یا «هو الحق المبین» (نور: 25) و یا «الله نور السموات و الارض» (نور: 35) را بر همین اساس، تفسیر نمود.
ه. در تعبیر روایی دیگر: «یَا مَنْ هَدَانِی إِلَیْهِ وَ دَلَّنِی عَلَیْهِ حَقِیقَةُ الْوُجُودِ ...» از دلالت حقیقت وجود، بر خداوند‌متعال سخن گفته شده است؛ چنانکه در بیانات امیرالمؤمنین‌ (علیه‌السلام) بیان شده است: «...هُوَ الَّذِی تَشْهَدُ لَهُ أَعْلَامُ الْوُجُودِ عَلَى إِقْرَارِ قَلْبِ ذِی الْجُحُود».
بر پایۀ لحاظ دو معنای «هستی» و «یافتن» برای وجود، تفاسیر متعددی برای بیان حضرت قابل ارائه است که برخی از آنها را اندیشمندان شیعه به‌عنوان تفسیر صحیح از سخن حضرت تلقی کرده‌اند، که با برخی از معانی مورد احتمال دیگر، تعداد آنها حداقل به دوازده مورد می‌رسد:
اگر وجود به معنای عینیت باشد؛ صورتهای ذیل احتمال داده شده است:
وجوده: (1) هستی بما هو هستی (برهان صدیقین سینوی) / وجوده: هستی خاص عینی خداوند متعال: ((2) بداهت تصدیقی (علامه طباطبایی) و (3) برهان صدیقین عارفان و (4) برهان صدیقین آقاعلی حکیم و (5) شهود الهی و نیز (6) عینیت وجود و ذات الهی (با لحاظ اثبات در معنای پابرجایی) / وجوده: مفهوم وجود خاص خداوندمتعال ( (7) برهان وجودی) / (8) وجوده: فیض ایجادی خداوندمتعال و برخی از این صور، به صورتهای مختلفی قابل معنا هستند.
و اگر وجود به معنای وجدان باشد، با معانی ذیل مواجهیم:
(9) وجدان خداوندمتعال به معنای فهم مصداق داشتن مفهوم وجوب / (10) وجدان خداوند به معنای شناخت عمدتا غیرآگاهانه از او / (11) وجوده: شهود عارفانه آگاهانه / (12) وجدان خداوند به معنای شناخت فطری همگانی به خداوند
در میان مدلهای دوازده گانه، «مدل دوم» (بداهت تصدیقی خداوند‌متعال)، «مدل سوم» (وحدت شخصی وجود)، «مدل هفتم» (برهان وجودی)، «مدل دهم» (شهود عرفانی خداوند) و «مدل دوازدهم» (شناخت فطری) از جهت ظاهر، با ظاهر عبارت و ساختار بیان همراه بودند، جز آنکه در مدلهای مبتنی بر تفسیر وجود، به هستی، یک اشکال عمومی وجود دارد و آن اینکه، «اثبات» یک امر معرفت‌شناختی است و همخوانی مناسبتری با وجود به‌معنای وجدان دارد، و لحاظ وجود به معنای هستی، ملازم با لحاظ یک امر مقدر است که آن را داخل در حوزه معرفت کند و آن را به‌صورت «وجود مورد ادراک از او» یا «وجود مورد ادراک» یا تعابیر این‌چنینی درآورد. با اغماض از چنین اشکالی که می‌تواند بر اساس جنبه‌های بلاغی سخن رفع گردد، از جهت پذیرش تطابق در محتوی:
«مدل سوم» کنار نهاده می‌شود چرا که مبتنی بر توحید وجودی است، که خود به‌عنوان یک حد وسط نیازمند اثبات است، و نمی‌توان «وجوده اثباته» را مبتنی بر آن دانست، چرا که در بیان حضرت‌ (علیه‌السلام) صرفا تنها «وجوده» به‌عنوان یک حد وسط مورد آگاهی –که مبتنی بر استدلالهای پیچیده نیست- واسطه در اثبات شده است.
«مدل دهم» نیز هرچند که بر اساس تفسیر اثبات به «نیل به معرفت حقیقی» قابل پذیرش است، اما تفسیر وجود به‌معنای وجدان عارفانه، در بافت سخن حضرت، خالی از بُعد نیست و از علم حضوری اجمالی به خداوند در روایات عمدتا با تعابیر «رؤیت»، «نظر» و «معاینة» یادشده است، و واژه «وجدان» در این خصوص به‌کار نرفته است.
در این میان، عبارتی در خطبۀ «الدرة الیتمیة» وجود دارد که در رهیافت به تفسیر صحیح‌تر «وجوده اثباته» ما را یاری می‌کند. سخن حضرت‌ (علیه‌السلام): «و لا عرفه من انکره» به این معناست هرکه خداوند را انکار کند، در واقع تصور صحیحی از او ندارد و آنچه که مورد انکار اوست، خدای حقیقی نیست. و این تعبیر، به‌عنوان یک قرینه درون متن خطبه، مدل دوازدهم را که مُثبت شناخت آگاهانه همگانی است را بدون نقض صحت آن، کنار می‌نهد. اگر این عبارت را از منظری فلسفی مورد تأمل قرار دهیم، عدم انکار خداوند لزوما به معنای اثبات او نیست، بلکه می‌تواند امکان او را نیز دربرگیرد، در واقع هرکه تصور صحیحی نسبت به خداوند داشته باشد، او را ممتنع الوجود نمی‌داند، ازین‌رو، عکس نقیض این عبارت عبارت است از: «من عرفه لا ینکره» = ««وجوده (وجدانه) عدم انکاره» و در این صورت «وجوده اثباته» حکمی اخص از «وجوده عدم انکاره» است، البته اگر ادعا شود که در سخن عرب، عدم انکار به معنای اثبات است، «وجوده اثباته» را می‌توان عکس نقیض «ولا عرفه من انکره» دانست. به‌هرحال، آنچه که از میان معانی محتمل باقی ماند، مدل دوم: بداهت تصدیقی خداوند‌متعال و مدل هفتم: برهان وجودی؛
در ادامه، دکترشیروانی به‌عنوان ناقد با تأکید بر مورد پسند بودن روش علامه طباطبایی در مواجهه با روایات الهیاتی، بیان کردند که علامه طباطبایی حجت قطعی برایش برهان عقلی است و چیزی که برهان عقلی را به عنوان موید نداشته باشد جدی نمی‌گیرد. در عین اینکه از روایات کمال بهره را می‌برد ولی بهره‌وری‌اش به این صورت نیست که روایت را جزء مقدمات استدلال خودش قرار دهد بلکه بر اساس منظومه‌ای که به دست آورده و آن منظومه نظام عقلی و برهانی دارد، میان عقل و نقل دیالکتیک برقرار می‌کند و با عقل، مضامین روایات را روشنگری می‌کند. پس حواسمان باشد در این حکمت معصومیه که می‌خواهیم پایه‌ریزی کنیم چه انتظاری باید از نصوص داشته باشیم.
وقتی علامه طباطبایی در روایات توحیدی امیرالمومنین(ع) تعمق می‌کنند به یک کلید اصلی می‌رسند و با آن کلید، قفل مفاهیم روایات را روشن می‌کنند. آن کلید این است که امیرالمومنین(ع) به شکل‌های مختلف می‌خواهد روی مفهوم خاصی از توحید پافشاری کند. کاملا مشهود است علامه طباطبایی به یک باور رسیده و آن اینکه خدای تبارک تعالی یک هستی مطلقی دارد که حتی مقید به اطلاق نیست و بر اساس این هستی مطلق سعی می‌کند متون روایی را بفهمد. از کجا ایشان به این باور رسیده ابعاد مختلف دارد که مهمترینش برهان است یعنی برهان قاطع دارد که خدا هستی مطلق دارد. چون به این مطلب باور کامل دارد تمام آیات را در همین راستا معنا می‌کند و در پرتو همین مسئله، عبارت «وجوده اثباته» را معنا می‌کند. این هستی همه جا را پر کرده و غیر اویی نیست. وقتی چیزی اینچنین بود اثباتش خودش است و به هر چیزی تمسک کنید در واقع به خودش تمسک کردید.
ایشان در خطاب به دکترتوکلی بیان کردند که: مطالب را سربسته و پیچیده گفتید و کسی که مطالعه می‌کند به مطلب سرراستی دست پیدا نمی‌کند، هم به لحاظ محتوایی و هم به لحاظ نحوه بیان. خیلی جاها مطلب وسط راه رها می‌شود. ایشان هنوز در مسیر معنایابی به نتیجه قاطعی نرسیدند و نیاز دارد این نوشته تامل مجدد شود، پیراسته شود تا وقتی خواننده می‌خواند فهم مطالب برایش آسان شود.
در ادامه دکتر احمد فربهی به بیان نکات خود پرداخت و با توجه به نقد صورت گرفته در خصوص تفسیر «وجوده اثباته» به برهان صدیقین سینوی بیان کرد:
اگر محمولی به موضوعی نسبت داده شود که آن موضوع مضاف و مضاف الهی است، وجه اسناد آن محمول به موضوع می‌‌تواند یکی از سه امر باشد؛
1)    مضاف؛ مخلوقیتُه یستلزم انتهاء العلل الی علة‌ اولی
2)    مضاف الیه؛ علم اهل‌الخبرة، حجة
3)    اضافة مضاف به مضاف الیه؛ وجود الفقیر یستلزم احتیاجه الی وجود المستقل
موضوع قضیه در عبارت امام علیه السلام «وجوده» است یعنی مضاف و مضاف الیه است و لذا سه احتمال بدوا دربارة معنای این جمله می‌توان داد؛
1ش    وجوده؛ لانه وجودٌ، یستلزم اثباته مانند جمله «مخلوقیته؛ لانه مخلوق، یستلزم انتهاء العلل الی علة‌ اولی در این‌صورت جملة امام علیه‌‌السلام منطبق بر برهان صدیقین از طریق «وجودٌما» می‌شود
2س    وجوده؛ لانه حقیقةالوجود المرسلة، یستلزم اثباته و ضرورته، مانند جمله «علم اهل الخبرة‌ حجة» در این‌صورت جمله امام علیه‌السلام منطبق بر برهان صدیقین از مسیر اثبات حقیقة وجود اطلاقی و استحالة اسناد عدم به این حقیقت است.
3)    وجوده؛ لانه وجودالمبدء للاشیاء، یستلزم اثباته و ضرورتة مانند افی الله شکٌ فاطرِ السماوات و الارض یعنی ثبوت فاطر سماوات و الارض به‌جهت ثبوت فاطر است مستلزم اثبات و ضرورت اوست لوجودالمفطورین
به‌گفتۀ ایشان: علت تصدیق بودن «وجودٌما» برای اثبات واجب‌تعالی موجب خلاف ظاهر شدن این معنا نسبت به جمله امام علیه‌السلام نمی‌شود هم‌چنان‌که اگر حمله «اثباته» بر «وجوده» به جهت حقیقةالوجود بودن واجب‌تعالی باشد معنای به دست آمده هم مطابق با ظهور است و هم مستلزم بداهت اثبات واجب‌تعالی است.
ایشان در ادامه سخن در خصوص مقاله دکترتوکلی بیان نمود:
نوشتة خوب و عالمانه‌ای است و اصل توجه به این سنخ مباحث بسیار مبارک و ضروری است. در این مقاله، «تحلیل لغوی» «تتبع روائی» و «تحقیق فلسفیِ» خوبی انجام شده است و پرداختن به تناظر ادله و تشکیل خانواده مفهومی و لفظی نکته قابل توجهی است. توجه دادن به ادبیات اصول استنباط خوب بود. تحمیل در آن دیده نمی‌شود و این امتیاز بالائی است. همچنین اشاره به سخنان علامه مجلسی خیلی خوب بود زیرا ایشان یکی از ذخائر فقه المعارف است و مخالفتش با برخی تلقی‌‌های فلسفی نباید موجب نادیده گرفتن ایشان شود. هم‌چنان‌که بزرگی ایشان نباید مانع از نقد دیدگاه‌های ایشان شود.
در خصوص این مبحث مطالعه دو نوشتار ذیل میتواند مناسب باشد:
https://kalami.nashriyat.ir/sites/kalami.nashriyat.ir/files/article-files/2021898-1726484774.pdf

https://nab.basu.ac.ir/article_5741_443a15ca69810e0614a2f4eb0d0a1e76.pdf

 

 


لینک دانلود فایل

کلید واژه ها: وجوده اثباته امیرالمؤمنین علیه‌السلام

آخرین ویرایش۲۶ مهر ۱۴۰۳

نظر شما :