سایه امام حسن عسکری(ع) بر تدوین فلسفه اسلامی
دکتر محمدهادی توکلی طرقی عضو هیات علمی و مدیر گروه فلسفه و کلام پژوهشگاه حوزه و دانشگاه در یادداشتی در درباره امام حسن عسکری(ع) نوشت: هرچند که عدهای اصرار دارند تا فلسفه اسلامی را صرفاً خوانشی التقاطی از فلسفه یونانی و اسکندرانی بشناسانند، اما بازشناخت دقیق و تخصصی فلسفه اسلامی گویای آن است که مسائل بسیاری توسط فیلسوفان مسلمان در ذیل فلسفه، بهعنوان دانشی که از «موجود بما هو موجود» بحث میکند، پدید آمده است و نوآوریهای بنیادین بسیاری توسط ایشان رقم خورده است. در نتیجه بررسیهای فنیتر میراث فیلسوفان مسلمان است که همانطور که برخی از مورخان فلسفه در مغرب زمین تصریح کردهاند؛ تحقق «فلسفه اسلامی» ناقض این مدعاست که تمامی تاریخ فلسفه صرفاً حاشیهای بر فلسفه افلاطون است.
بیتردید الهام بخش فیلسوفان مسلمان در طرح مسائل جدید و رهیافت به پاسخهای جدید به مسائل قدیم، مرهون انس ایشان با قرآن (ثقل اکبر) بوده است که تأثیر این منبع وحیانی، تا حدی مورد توجه برخی از محققان قرار گرفته است، اما تأثیر ثقل اصغر، یعنی عترت طاهره (علیهمالسلام) نیز بهعنوان یک احتمال قابل توجه است. جدای از تلاش برخی از اندیشمندان بزرگ شیعه، که سعی داشتند تا حکمت نوینی را بر پایۀ آموزه های عترت طاهره (علیهمالسلام) بنا کنند، توجه به تأثیر آموزههای ایشان (علیهمالسلام) بر حکیمان الهی و دریافتن طریق اتصال آنها به عترت طاهره (علیهمالسلام)، امریست که تاکنون کمتر مورد اعتنا یا توجه بوده است.
نمونه مهمی از این تأثیرها را میتوان در جریان مواجهه امام حسن عسکری (علیهالسلام) با فیلسوف بزرگ مسلمان، یعقوب بن اسحاق کندی (م حدود 260ق) دریافت. این مواجهه در المناقب ابنشهرآشوب مازندرانی، به نقل از «التبدیل» ابوالقاسم کوفی، ذکر شده است و در افواه شیعیان از شهرت نسبی برخوردار است.
متأسفانه مصدر اصلی گزارش ابنشهرآشوب، یعنی کتاب التبدیل، بهدست ما نرسیده است، اما ظاهرا در برههای از تاریخ در دسترس عالمان شیعه بوده است؛ چنانکه ابن ندیم، شیخ طوسی و نجاشی از وی و آثار ابوالقاسم کوفی یاد نمودهاند. نجاشی کتاب «التبدیل و التحریف» را در زمره آثار او برشمرده است و ابنشهرآشوب در معالم العلماء، از آن با عنوان «التبدیل و التحریف فی ما وقع من اهل تألیف» یادکرده است. بههر حال بر پایۀ دیدگاه شیخ طوسی، در خصوص اینکه اکثر آثار ابوالقاسم کوفی را قابل اعتماد دانسته است، فرض را بر صحت این مواجهه را میگذاریم: بر اساس گزارش ابنشهرآشوب:
اسحاق کندى که از فیلسوفهاى زمان خود بود شروع کرد به نوشتن کتابى به نام تناقض القرآن و مدتها بدون آنکه کسی را متوجه نماید، مشغول به نوشتن آن بود. یکى از شاگردان او خدمت امام حسن عسکرى (علیهالسلام) رسید. حضرت عسکرى فرمودند: یک مرد توانا میان شما وجود ندارد تا استادت را از سرگرم شدن به قرآن وادارد؟
او گفت: ما از شاگردان این مرد هستیم چطور مىتوانیم در خصوص این امر و یا امری دیگر، بر او اعتراض نمائیم؟ امام علیه السلام فرمودند: مىتوانى آنچه به تو مىآموزم به او برسانى؟ جواب داد آرى. فرمود: مىروى نزد او و محبت بسیاری به او بنما و در امری که به آن اشتغال دارد به او کمک کن. وقتى با تو انس گرفت و به او نزدیک شدى، بگو: سؤالی برایم پیش آمده که اگر اجازه بدهی، از شما بپرسم؟ او خواهد گفت سؤالت را بکن.
به او بگو: گمان کردهاى که متکلم به قرآن نزد تو بیاید و بگوید منظورم از این سخن غیر آن چیزى است که تو گمان کردهاى (و با خود خیال مىکنى متناقض است)؟ او در جواب تو خواهد گفت: ممکن است؛ زیرا وی مرد فهمیدهاى است، وقتى بشنود مىپذیرد.
وقتى این کار را کردى بگو: شاید آن متکلم غیر آنچه تو خیال کردهاى از سخن خود اراده کرده باشد، در این صورت تو کلام او را در غیر معنى مراد متکلم معنى کردهاى!
شاگرد پیش استاد کندى رفت و خیلى به او محبت نمود تا بالاخره این سؤال را کرد. کندى گفت: دوباره سخن خود را برایم تکرار کن. او براى مرتبه دوم، سخن خود را گفت. کندى به فکر فرو رفت و فهمید چنین چیزى در لغت امکان دارد و جایز است.
کندی گفت: تو را قسم میدهم بگو از که این حرف را شنیدهاى؟ گفت: چیزى بخاطر خودم رسید، و آن را از شما پرسیدم. کندی گفت: نه! غیر ممکن است هرگز مثل توئى چنین چیزى را درک نمیکند، بگو تا بدانم از کجا چنین مطلبی را دریافتهای؟ وی گفت ابومحمد (امام عسکری (علیهالسلام)) مرا به این مسأله امر نمود.
شاگرد میگوید که: کندی گفت حالا درست شد، و چنین مطلبی جز از این خاندان سر نمیزند (وَ مَا کَانَ لِیَخْرُجَ مِثْلُ هَذَا إِلَّا مِنْ ذَلِکَ الْبَیْتِ )، مسائلى از این خانواده سرزند بعد آتش خواست و هر چه نوشته بود آتش زد.
این گزارش، گویای مطالب متعددی، همچون تردد برخی از شاگردان کندی خدمت امام حسن عسکری (علیهالسلام)، شناخت امام (علیهالسلام) از کندی و نوشتههای او و ...، است؛ هویت این شاگرد نزد ما مشخص نیست؛ اما ممکن است که این شخص، ابوزید بلخی (م 322ق) باشد که طبق گزارش مورخان، در طلب یافتن امام زمان خویش به عراق سفر نمود و چندین سال از محضر کندی بهرهمند شد و اینهمانی وی با شاگرد مزبور –که تاکنون در جایی مطرح نشده است- قابل بررسی است که این امر و نیز شواهدی در خصوص زمینههای ذهنی کندی در باب لغت عرب، به مجالی دیگر واگذار میشود. اما آنچه که مطلوب این نوشتار است و گویای سایهافکنی آموزه های عترت طاهره (علیهمالسلام) بر فلسفه اسلامی روزگار تدوین است، گفتار کندی است در یکی از رسائلی که او در باب وحی نگاشته، و بهخوبی میتوان تأثیر بیان امام عسکری (علیهالسلام) را بر اندیشه او نمایان دید:
... پس هرآنکه به رسالت محمد (صلی الله علیه (وآله) و سلم) ایمان آورده و او را تصدیق نماید، سپس به (در عین اعتراف به رسالت او) آنچه را که او آورده است، حجد ورزد ، و تأویل صاحبان دین و عقل را –که از او صلوات الله علیه اخذ نمودهان منکر گردد، پس ضعف خود را قدرت تمییز آشکار کرده است، چراکه آنچه را که اثبات کرده است (یعنی رسالت)، ابطال میکند و خود بر این تناقض در رویکرد خویش واقف نیست، و یا آنکه سبب رسالت رسول خدا صلوات الله علیه را درک نکرده است، و «مانندشدن اسماء» و تصریف و اشتقاقاتی که در آن (قرآن) هستند، را درنیافته است ... زیرا در کلام عرب، انواع کثیری از مانند شدن اسماء وجود دارد، تا بدانجا که اسم واحدی بر دو امر متناقض واقع میگردد، نظیر اسم «العادل» که هم بر آنچه حق امور را اعطا میکند و هم بر کسی که جور میکند، اطلاق میگردد.
گزارش توصیفی و تحلیلی از بیان کندی از حیث مباحث تاریخی و محتوای علمی آن مجال دیگری را میطلبد و لعل الله یحدث بعد ذلک امرا. آنچه که بیان شد، تنها نمونهای از تأثیر آموزههای عترت طاهره (علیهمالسلام) را بر سنت فلسفه اسلامی آشکار میسازد که امید است این مسأله مورد توجه علاقهمندان به مکتب اهل بیت (ارواحنافداه) قرار گیرد.
نظر شما :