کرسی علمی ـ ترویجی
بررسی و نقد فرضیه پیدایش از «هیچ» از دیدگاه تریون، ویلنکین و کراوس
ارائه دهنده:
دکتر حامد ساجدی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه؛
ناقدان:
دکتر حمیدرضا شاکرین، استاد پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی؛
دکتر حبیب الله رزمی، استاد دانشگاه قم؛
دبیر علمی کرسی:
دکتر علی شیروانی، دانشیار پژوهشگاه حوزه و دانشگاه
شنبه 3 آذر 1403 ، ساعت 13 تا 15
لینک مجازی
https://skyroom.online/ch/rihu/meeting3
گزارش کرسی
بعد از تثبیت نظریه بیگ بنگ در 1965، فیزیکدانان طبیعت گرا به دنبال تبیین خودکفایی طبیعت با وجود آغازمندی آن بودند. یکی از تلاشها در این زمینه نظریات پیدایش از هیچ بود که از سال 1970 مطرح شد. این نظریات در سه سطح قابل دسته بندی هستند. سطح اول، نظریه ادوارد تریون است که در همان سال 1970 عرضه شد و مبتنی بر مفهوم «خلا کوانتومی»، «عدم قطعیت زمان-انرژی و نوسانات کوانتومی» و «تبدیل انرژی به ماده» بود. تریون برای اینکه نوسان کوانتومی بتواند منجر به پیدایش یک جهان پایدار بشود، فرض کرد جهان از نظر فضازمانی کروی است و انرژی کل آن صفر است و در نتیجه به دلیل عدم نقض پایستگی انرژی، محدودیت زمانی برای پیدایش جهان برداشته می شود.
اما معادل گرفتن خلا کوانتومی با «هیچ» به دلائل مختلفی اشکال دارد:
- خلا کوانتومی مستلزم وجود فضا زمان است. در فضا زمان، انواع خمیدگی مثبت یا منفی و خطوط ژئودزیک قابل تصور است.
- خلا کوانتومی حاوی چگالی انرژی، میدانهای تورمی، هیگز و میدان مربوط به ذرات است.
- از نظر فلسفی نیز فضای خالی از ماده با عدم مطلق فرق دارد، چرا که دارای ابعاد سه گانه است، قابل اشاره حسی است، قابل تقسیم است و امکان داخل و خارج کردن اشیاء در آن و از آن وجود دارد.
- فیزیکدانان متعددی مثل آلن گوث، ویلنکین و جرج الیس به این نکته توجه داده اند.
سطح دوم پیدایش از هیچ در سال 1982 توسط الکس ویلنکین مطرح شد. وی بر اساس مفهوم تونل زنی کوانتومی، فرض کرد امکان تونل زنی در اندازه شعاع کیهان هم ممکن است و در نتیجه کیهانی با شعاع صفر هم قابلیت تونل زنی به کیهانی با شعاع غیر صفر دارد. و کیهانی با شعاع صفر همان عدم مطلق است چرا که فضا و زمان و انرژی هم در آن وجود ندارد. همچنین نمی توانید بگویید عدم مطلق چیزی است که قابلیت تبدیل شدن به وجود را ندارد، چون در این صورت خداوند هم دیگر قدرت خلق جهان را نخواهد داشت.
این سخن نیز از جهات مختلفی دارای اشکال است:
- تونل زنی کوانتومی در تفسیر بوهمی مستلزم وجود یک پتانسیل کوانتومی است. پس حتی اگر تونل زنی از شعاع صفر را بپذیریم باز هم باید یک فضای پرانرژی پیشفرض گرفته شود.
- تونل زنی نوعی تحول سیستم از حالتی به حالت دیگر است و مستلزم قابلیت داشتن و در زمان بودن است. و این خصوصیات در مورد عدم مطلق قابل طرح نیست. خداوند نیز عدم را تبدیل به وجود نمی کند، بلکه شیء معدوم را موجود می کند. خلق لا من شیء است نه من لا شیء.
- ویلنکین دچار تعمیم ناروا شده است. تعمیم ازمایشاتی که در مورد سیستمهای وجودی انجام شده به عدم مطلق درست نیست چرا که نمی توان گفت وجود و عدم خواص یکسانی دارند! منشا تونل زنی کوانتومی عدم قطعیت در کمیتهای فیزیکی است اما در عدم مطلق که کمیتی فیزیکی وجود ندارد عدم قطعیت هم بی معنی است.
- قوانین کوانتومی که منشا تونل زنی کوانتومی هستند کجا حضور دارند؟ وجود آنها یا انتزاعی است یا ذهنی. در هر دو صورت مستلزم وجود چیزی است که این قانون از ان انتزاع شود یا مستلزم وجود موجودی است که این قانون را در ذهن دارد. (این اشکال را ویلیام کارول و جرج الیس مطرح کرده اند)
- این بیان سوالات بنیادین را بی پاسخ می گذارد: چرا عدم این ویژگی ها را دارد که قابلیت تونل زنی در ان هست. چرا عدم از قوانینی تبعیت می کند که در نهایت منجر به شکل گیری جهانی مساعد حیات می شود. ایا نمی شد عدم این خاصیت را نداشته باشد؟
- تونل زنی کوانتومی به خودی خود احتمال بسیار پایینی دارد. اما در عدم مطلق فضا و زمان بسیار وجود ندارد که باعث تکثر و انباشت احتمال شود.
با توجه به چالش ویلنکین در تبیین منشا پیدایش قوانین فیزیک، سطح سوم پیدایش از هیچ در سال 2012 در کتاب لورنس کراوس ذکر شده است. وی می گوید خود قوانین فیزیک کوانتوم و گرانش کوانتومی که منشا تونل زنی از هیچ می شوند، بر اثر تصادف محض پدید آمده اند. در تصادف محض بینهایت جهان شکل گرفته که یکی از انها تصادفا جهان قانونمند ماست.
اشکالات:
- نامحتملی پیدایش جهان قانونمند در بستر تصادف محض. باید توجه شود که متعلق پیدایش تصادفی خود حقایق فیزیکی هستند نه قوانین حاکم بر آنها. برای همین همواره در بستر تصادف محض احتمال پیدایش حقایق فیزیکی ناهمگون و بر هم زننده قانون وجود دارد.
- وجود تبیین برتر: توسل به بینهایت جهان دیگر برای تبیین قانونمندی جهان ما مخالف تیغ اکام و اصل سادگی است. سوئینبرن و ویلنکین نیز به این نکته اعتراف کرده اند. علاوه بر اینکه فرض وجود خدا هم ساده تر است و هم قدرت تبیینی بیشتری دارد. می تواند معجزات، ریزتنظیمی ها، اصل وجود کیهان، تجارب دینی و تجارب نزدیک به مرگ را توضیح دهد.
- این سخن مخالف ادعای کراوس مبنی بر حل همه مسائل با علم است. سخن کراوس بیان یک پیشفرض فلسفی صرف است (امکان تصادف). همچنین این پیشفرض فلسفی با پژوهش علمی در تضاد است. چون هر پژوهش علمی در صدد است از ترتیب و هماهنگی تجربی بین الف و ب پی به رابطه علی بین الف و ب ببرد. اما وجود بینهایت جهان دیگر جلوی چنین استنتاجی را می گیرد.
برای مطالعه بیشتر در این زمینه می¬توانید به مقاله زیر مراجعه کنید:
https://civilica.com/doc/1749126/
همچنین برای آشنایی با اندیشمندان غربی که این فرضیه را نقد کرده اند نگاه کنید:
https://blogs.scientificamerican.com/cross-check/physicist-george-ellis-knocks-physicists-for-knocking-philosophy-falsification-free-will/
https://evolutionnews.org/2018/03/spontaneous-creation-meyer-on-stephen-hawkings-category-error/
William Carroll, Big Bang Cosmology, Quantum Tunneling from Nothing, and Creation. Laval théologique et philosophique, 1988, Vol. 44, No. 1, pp59–75.
https://blogs.scientificamerican.com/cross-check/science-will-never-explain-why-theres-something-rather-than-nothing/
https://blogs.scientificamerican.com/cross-check/is-lawrence-krauss-a-physicist-or-just-a-bad-philosopher/
https://www.researchgate.net/publication/352367854_Critical_Discussion_of_Stephen_Hawking's_Big_Bang_Argument_Against_God_this_is_now_the_published_article
https://civilica.com/doc/1749126/certificate/print/
مهمترین نکات مطرح شده توسط ناقدان محترم:
دکتر شاکرین:
- لزوم واکاوی مفهوم تصادف و کاربردهای مختلف ان در زیست شناسی و فیزیک
- منظور فیزیکدانها از هیچ، هیچ فلسفی نیست، بلکه نبود عامل فیزیکی است.
- تعبیر شعاع صفر ویلنکین پارادوکسیکال است.
- عدم قطعیت زمان و انرژی بر خلاف عدم قطعیت مکان و مومنتوم، دارای ابهام است. چرا که زمان عملگر ندارد.
- از یک رابطه پسینی مثل عدم قطعیت نمی توان درباره اول هستی و پیدایش وجود استنتاجی کرد.
- کراوس عدم فلسفی را با مستحیل بالذات خلط کرده است.
- در تصادف محض گرچه پیدایش جهان قانونمند بسیار نامحتمل است اما محال نیست.
- ترجیح دادن تبیین توحیدی بر اساس اصل سادگی محل تامل است. چرا که سادگی عددی را فقط نباید لحاظ کرد، بلکه سادگی در ویژگیها را هم باید مد نظر قرار داد. لذا طبیعت گرایان وجود خدا را به عنوان یک متافیزیک سنگین در نظر می گیرند که فرض ساده ای محسوب نمی شود.
- این افراد خود را سخنگوی فیزیک می دانند اما باید نشان داد سخنان آنها پر از پیشفرضهای فلسفی است.
دکتر رزمی:
- لزوم کار بین المللی در این زمینه، با توجه به اینکه مخاطبان خارجی بیشتر با این مسائل درگیر هستند.
- در مقابله با این نظریات، باید با جدال احسن وارد شد و تا حد ممکن با زبان خودشان پاسخ داد.
- انچه تحت عنوان خلا کوانتومی یاد می کنند نه تنها هیچ نیست، بلکه اثار حسی واضحی دارد. اثر کسیمیر و انرژی تاریک آثار حسی ان است. فوتون هم که بسته انرژی است کاملا قابل رصد و اندازه گیری در ازمایشگاه است.
- تونل زنی کوانتومی مبتنی بر عدم قطعیت مکان و مومنتوم است نه عدم قطعیت زمان و انرژی.
- اشکال اصلی سخن ویلنکین این است که در حال حاضر فیزیک نمی تواند در مورد ابعاد کمتر از طول پلانک اظهار نظر کند. حال بعضی از فیزیکدانها می گویند کمتر از این طول نداریم و برخی می گویند کمتر از این طول را فعلاً هیچ نظریه ای برایش نداریم.
- نمی توان با مطرح کردن تفسیر بوهمی این نظریه را به چالش کشید چرا که مدل رایج کوانتومی خیلی خوب کار می کند و همه پدیده های فیزیکی را تبیین می کند اما مدل بوهمی به دلیل مطرح کردن پتانسیل کوانتومی از تبیین اتم هیدروژن هم عاجز است.
- در اشکال به سخن این فیزیکدانها می توان روی علت پایداری قوانین فیزیک هم تاکید کرد. در مبانی فلسفی ما طبیعت هر لحظه نیازمند وجود خداست نه اینکه فقط در ابتدای عالم و در حدوث اولیه محتاج باشد.
- تمسک به اصل میانگی در رد سخن فیزیکدانان مناسب نیست چرا که این یک اصل پذیرفته شده و علمی نیست و بیشتر در مباحث متافیزیکی می آید.
- آیا ممکن است خلا کوانتومی همان هیولای فلسفه یا چیزی شبیه آن باشد؟
- ذرات مجازی که در خلا کوانتومی پدید می آیند، گرچه مشاهده پذیر نیست ولی می دانیم که این ذرات هستند.
- باید بین وکیوم و فضازمان تفکیک کرد. فضا زمان یک ظرف اولیه است (که اگر ماخی باشیم مفهومی انتزاعی است). وکیوم لایه دوم واقعیت است که مثل یک فوم نامحسوس در فضازمان پخش است. لایه سوم هم ماده فیزیکی محسوس است.
نظر شما :