روششناسی مطالعات دلالتپژوهی
متمایز بودن هر پارادایمی نسبت به پارادایمهای دیگر به بارزبودن هستیشناسی، شناختشناسی و روششناسی آن پارادایم بستگی دارد. با فرض مستتر بودن انسانشناسی، ارزششناسی و همینطور ویژگی بلاغی هر پارادایم در سه رکن فلسفی اصلی مورد اشاره، علمیت دانش تولیدی هر پارادایم در گرو استفاده از «روششناسی» مورد قبول آن پارادایم است. درواقع، توفیق هر پارادایم برای «پژوهشپذیر کردن» پدیده مورد مطالعه خود به دارا بودن روششناسی، روش و همینطور فنونی بستگی دارد که از طریق آنها میتوان ساحتهای مختلف پدیده مورد نظر را به چنگ آورد. در پرتو این تأملات دانشپژوهانه هم هستیشناسیها و شناختشناسیها متکثر شدند و هم روششناسی و روشها افزون گردیدند. بنابراین سنت تئوریزه کردن هستیشناسی، شناختشناسی و همینطور روششناسی به سنتی پررونق تبدیل شد. از این رو بخش اعظم اندیشمندان در حوزه علوم انسانی و اجتماعی به موتور مولد زیرساختهای فلسفی رشتههای متناسب خود تبدیل شدند.
یکی از جوامع پویا در این مطالعات فرانظری، جامعه روششناسان هستند که به تئوریزه کردن انواعی از روششناسی پرداختهاند. بر این اساس، بسته به نوع پدیدههای مورد مطالعه، روشها نیز متفاوت طراحی و تئوریزه شدهاند. دستهای از مطالعات، مستلزم حضور پژوهشگر در میدان پژوهش هستند که میتوان آنها را «پژوهشهای مستقیم» نامید. ولی برخی دیگر از پژوهشها، «غیر مستقیم» هستند. این پژوهشها با متن سروکار دارند و پژوهشگران برای یافتن پاسخهای پرسشهای خود، از متن سؤال میپرسند. رشتههایی مانند مدیریت، خطمشیگذاری عمومی از رشتههای جامعهشناسی، سیاست، اقتصاد، حقوق و نظایر آن با اینگونه پژوهشها سروکار دارند. دراینگونه مطالعات پژوهشگر از یک مبدأ، دلالتهایی برای یک مقصد احصاء میکند. دلالت در اینجا به معنای احصای نتیجهای از مبدأ است که نکته مستقیمی برای مقصد ندارد. نویسنده برای منقح کردن اینگونه مطالعات، آنها را «مطالعات دلالتپژوهی» نامیده، و تلاش کرده است امر دلالتیابی را پژوهشپذیر کند.